
یادداشت سعید قطبی زاده برای شاپور عظیمی
یادداشت غمانگیز سعید قطبیزاده(منتقد و نویسنده) را در ادامه می خوانید.
به گزارش تجارت ایدهآل،زندهیاد شاپور عظیمی، منتقد شناخته شده فیلم و نویسنده و مترجم کتابهای متعدد سینمایی و مدرس سینما متاسفانه امروز در ۶۱ سالگی بر اثر بیماری قلبی درگذشت.
مراسم تشییع و خاکسپاری زندهیاد شاپور عظیمی فردا ساعت ده صبح در قطعه هنرمندان بهشت زهرا برگزار میشود.
“فقط سه تا کوچه فاصله بود بین خونه ما. از مجله که برمیگشتم تازه عیشمون شروع میشد. همه رو صدا میزدیم که بیان. حرف میزدیم و ریسه میرفتیم از دست انداختن اینواون، یخ میزدیم وقتی کتاب ژان میتری میرسید به صامتهای لانگ، به زنی از پاریس چاپلین. تو همون خونه ۲۸ متری خیابون گرگان، دمدمای سحر چرتت میگرفت. یه بالش بزرگ میخواستی و والسلام. خرخرت کل کوچه سعیدی رو برمیداشت و نمیذاشت ما بخوابیم. دمر میشدی روی فرش، بی تشک و زیرانداز. کنار یه زیرسیگاریای که تا گلو پر بود و دیویدیهای تازهای که از داریوش میخریدیم. تو حکیم بودی و بزرگتر ما. عاشق دوبله، عاشق دیالوگ فیلمهای ایرونی، عاشق فیلم هندی و شاهرخ، عاشق هیچکاک و ملودرام، عاشق بیضایی و شاید وقتی دیگری که با تیبیتی از اهواز اومدی تهرون که یازده بار ببینی و برگردی، عاشق هامون، عاشق کوبریک، عاشق همه مردادیهای عالم… عاشق کتهای بودی که تو اون پلوپز داغون میذاشتم. کته خالی. گاهی جمع میشدیم با رفقا. چهقدر جا داشت اون خونه که اینهمه آدم توش جا میشد؟ شهاب و تو و فرزاد و علیرضا و میثم و نیما و یاشار… همراه هوشنگ وقتهایی که اخلاقش میزون بود. زیر ابری از دود، همهمه صداها و بی فکر فردا. بعدش که اومدی مجله عیشمون کامل شد. کار نمیکردی و دلت دریا بود. همه با عشق جورتو میکشیدن. پشت اون عینک و اخم و اون همه سیبیل و چربی، وجودی بود نایاب. کافی بود قلقلکش بدی تا دونه دونه مروارید از پشت اون عینک سرازیر بشه؛ یه دیالوگ از گوزنها مثلا، اون تکهی «طاقتم ده» از آهنگ مرضیه، یا هر پلانی از هر جای سرگیجه. همیشه ورد زبونت بود که «هر چه میخواهد دل تنگتْ نگو!» ببخش که این لحظه، این دل تنگ، نصیحتت رو از یادم برده شاپور…
چه وقت رفتنت بود؟”