روایت زینب سلیمانی از لحظات بمباران منزل سردار رشید در شهرک دقایقی

زینب سلیمانی دختر سردار شهید قاسم سلیمانی از لحظات بمباران منزل سردار رشید سخن گفته است که در همسایگی آن بودند.

به گزارش تجارت ایده آل، روایت زینب را فائضه غفارحدادی، نویسنده کتاب هایی با موضوع جنگ ایران و عراق در اینستاگرام خود منتشر کرده است، که در ادامه می خوانید.
روایت زینب سلیمانی از لحظات بمباران منزل سردار رشید در شهرک دقایقی / آن شب همسرم نبود، من هم رفتم خانه پدریم / سر سجاده بودم که صدای وحشتناکی آمد، حجم پرفشاری از هوا و خرده شیشه به سمتم پرت شد / پسر شهید کاظمی گفت «سردار رشید را زدند خونه نمانید فرار کنید، ممکن است دوباره بزنند» / در بمباران دوم نیرو‌های امدادی هم شهید شدند
روایت زینب سلیمانی از لحظات بمباران منزل سردار رشید در شهرک دقایقی / آن شب همسرم نبود، من هم رفتم خانه پدریم / سر سجاده بودم که صدای وحشتناکی آمد، حجم پرفشاری از هوا و خرده شیشه به سمتم پرت شد / پسر شهید کاظمی گفت «سردار رشید را زدند خونه نمانید فرار کنید، ممکن است دوباره بزنند» / در بمباران دوم نیرو‌های امدادی هم شهید شدند
روایت زینب سلیمانی از لحظات بمباران منزل سردار رشید در شهرک دقایقی / آن شب همسرم نبود، من هم رفتم خانه پدریم / سر سجاده بودم که صدای وحشتناکی آمد، حجم پرفشاری از هوا و خرده شیشه به سمتم پرت شد / پسر شهید کاظمی گفت «سردار رشید را زدند خونه نمانید فرار کنید، ممکن است دوباره بزنند» / در بمباران دوم نیرو‌های امدادی هم شهید شدند
روایت زینب سلیمانی از لحظات بمباران منزل سردار رشید در شهرک دقایقی / آن شب همسرم نبود، من هم رفتم خانه پدریم / سر سجاده بودم که صدای وحشتناکی آمد، حجم پرفشاری از هوا و خرده شیشه به سمتم پرت شد / پسر شهید کاظمی گفت «سردار رشید را زدند خونه نمانید فرار کنید، ممکن است دوباره بزنند» / در بمباران دوم نیرو‌های امدادی هم شهید شدندروایت زینب سلیمانی از لحظات بمباران منزل سردار رشید در شهرک دقایقی / آن شب همسرم نبود، من هم رفتم خانه پدریم / سر سجاده بودم که صدای وحشتناکی آمد، حجم پرفشاری از هوا و خرده شیشه به سمتم پرت شد / پسر شهید کاظمی گفت «سردار رشید را زدند خونه نمانید فرار کنید، ممکن است دوباره بزنند» / در بمباران دوم نیرو‌های امدادی هم شهید شدند
روایت زینب سلیمانی از لحظات بمباران منزل سردار رشید در شهرک دقایقی / آن شب همسرم نبود، من هم رفتم خانه پدریم / سر سجاده بودم که صدای وحشتناکی آمد، حجم پرفشاری از هوا و خرده شیشه به سمتم پرت شد / پسر شهید کاظمی گفت «سردار رشید را زدند خونه نمانید فرار کنید، ممکن است دوباره بزنند» / در بمباران دوم نیرو‌های امدادی هم شهید شدند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا